دوست جدید من
بنام خدا من روز پنجشنبه با بابام رفتیم گاوداری ماموریت. اونجا اول یه عالمه بوقلمون دیدیم. من صداشون میکردم اونا میگفتن قولولوقولوووو ..... بعدش رفتیم داخل گاوداری و من یه دوست پیدا کردم. اسمش بود 690. اسمشو روی یه پلاک پلاستیکی نوشته بودن و به گوشش آویزون کرده بودن. اون یه گوساله سیاه و سفید بود. من ازش میترسیدم ولی اون دوست داشت منو بو کنه. دلم براش تنگ شده
نویسنده :
بابای نیلو
23:21